خدایا شکرت

به نام خداوندي که داشتن او جبران همه نداشته هاي من است.
 مي ستايمش ، چون لايق ستايش است

سلام


پیامبر گرامی اسلام فرمودند :

حضرت حق برای برادرم علی (علیه السلام)

فضائلی را قرار داده است که قابل شمارش نیست.

هرانسانی یکی از فضائل او را بیان کند و

بدان معترف باشد پروردگار گناهان آینده و

گذشته اش را می آمرزد و هر انسانی یکی

از فضایل علی (علیه السلام) را بنویسد

تا زمانی که از آن اثری باقی است ملائکه

برای نویسنده طلب آمرزش می نمایند.

و هر کسی مناقب علی (علیه السلام)

را بشنود خداوند گناهانی را که از راه گوش

انجام داده است می بخشد ، هر انسانی به

یک نوشته ای که در فضیلت علی (علیه السلام)

می باشد نگاه کند معصیتهایی که از راه چشم

مرتکب شده است مورد عفو قرار خواهد گرفت.


مردی از یکی از دره های پیرنه در فرانسه می گذشت ، که به چوپان پیری برخورد.غذایش را با او تقسیم کرد و مدت درازی درباره ی زندگی  صحبت کردند . بعد صحبت به وجود خدا رسید .

مرد گفت : اگر به خدا اعتقاد داشته باشم باید قبول کنم که آزاد نیستم و مسوول هیچ کدام از اعمالم نیستم . زیرا مردم می گویند که او قادر مطلق است و اکنون و گذشته و آینده را می شناسد... چوپان ناگهان و بی مقدمه زیر آواز زد و پژواک آوازش دره را آکند ! بعد ناگهان آوازش را قطع کرد و شروع کرد به ناسزا گفتن به همه چیز و همه کسی !!! صدای فریادهای چوپان نیز در کوهها پیچید و به سوی آن دو بازگشت .

سپس چوپان گفت : زندگی همین دره است ، آن کوهها ، آگاهی پروردگارند ؛ و آوای انسان ، سرنوشت او آزادیم آواز بخوانیم یا ناسزا بگوئیم ، اما هر کاری که می کنیم ، به درگاه او می رسد و به همان شکل به سوی ما باز می گردد .

خداوند پژواک کردار ماست

پ.ن. اول

امام جعفرصادق(ع)می فرمایند:

هر کس برادرم علی را در دیار اردهال زیارت کند مانند کسی است که


جدم سید الشهداء را در کربلا زیارت کرده باشد .


****************************************


27جمادی الثانی شهادت شهید اردهال


سلطان علی بن محمد باقر ع تسلیت باد

التماس دعا


مورچه وحضرت سلیمان ع

به نام خداوندي که داشتن او جبران همه نداشته هاي من است.
 مي ستايمش ، چون لايق ستايش است

سلام

حضرت علي ع درنهج البلاغه مي فرمايند :

خدايابه توپناه مي برم كه ظاهر من دربرابر

 ديده ها نيكو،ودرونم درآنچه كه ازتوپنهان

ميدارم ،زشت باشد ،وبخواهم بااعمال ورفتاري

 كه توازآن آگاهي ، توجه  مردم رابه خود جلب

 نمايم وچهره ظاهرم را  زيبا نشان داده، بااعمال

 نادرستي كه درونم را زشت كرده به سوي

 توآيم، تا به بندگانت نزديك واز خوشنودي تودور گردم .


روزی حضرت سلیمان (ع ) در کنار دریا نشسته بود،نگاهش به

مورچه ای افتاد که دانه گندمی را باخود به طرف دریا حمل می     

کرد.حضرت سلیمان (ع) همچنان به او نگاه می کرد که دید

او نزدیک آب رسید. در همان لحظه قورباغه ای سرش را از آب

دریا بیرون آورد ودهانش را گشود.مورچه به داخل دهان او

 وارد شد و قورباغه به درون آب رفت.حضرت سلیمان ع مدتی

 در این مورد به فکر فرو رفت وشگفت زده فکر می کرد.

ناگاه دید آن قورباغه  سرش را از آب بیرون آورد و دهانش را گشود.

آن مورچه آز دهان و بیرون آمد، ولی دانه ی گندم را همراه خود

نداشت.حضرت سلیمان(ع) آن مورچه را طلبید وسرگذشت او را

پرسید.مورچه گفت : ای پیامبر خدا در قعر این دریاسنگی تو

خالی وجود دارد و کرمی در درون آن زندگی می کند.خداوند

آن را در آنجا آفرید او نمی تواند از آنجا خارج شود و من روزی

 او راحمل می کنم.خداوند این قورباغه را مامور کرده مرا درون

آب دریا به سوی آن کرم حمل کرده و ببرد.این قورباغه مرا به

 کنار سوراخی که در آن سنگ است می برد و دهانش را به درگاه

آن سوراخ می گذاردمن از دهان او بیرون آمده و خود را به آن

 کرم می رسانم و دانه گندم را نزد او می گذارم و سپس باز

 می گردم و به دهان همان قورباغه که در انتظار من است

وارد می شود او در میان آب شنا کرده مرا به

بیرون آب دریامی آورد و دهانش را باز می کند و من از دهان او

خارج میشوم.حضرت سلیمان ع  به مورچه گفت :

وقتی که دانه گندم را برای آن کرم میبری آیا سخنی از او

 شنیده ای ؟مورچه گفت آری او می گوید :

ای خدایی که رزق و روزی مرا درون این سنگ در قعر

این دریا فراموش نمی کنی رحمتت را نسبت

 به بندگان با ایمانت فراموش نکن

التماس دعا

پ .ن اول

((ادامه مطلب میهمانان عزیز نتی  ))

ادامه نوشته

آخرین زنگ دنیا........... ((میلاد حضرت زهرا س مبارک))

به نام مهربانترین مهربان هستی خداوند بی همتا

سلام


میلاد باسعادت حضرت فاطمه زهرا س مبارک

همچنین روز زن ومادر به همه عزیزان هم وبلاگیم مبارک

پیامبر اکرم ص می فرمایند:


هر کس فاطمه علیها السلام دخترم را دوست بدارد،

در بهشت بامن است، و هر کس با او دشمنی ورزد،

در آتش [دوزخ] است .


خدا می داند، ولی ...

آن روز که آخرین زنگ دنیا می خورد دیگر نه می شود تقلب کرد

و نه می شود سر شخصی را کلاه گذاشت

آن روز تازه می فهمیم دنیا با همه بزرگی اش از یک جلسه

امتحان مدرسه هم کوچکتر بود!

... و آن روز تازه می فهمیم که زندگی عجب سوال سختی بود

سوالی که بیش از یکبار نمی توان به آن پاسخ داد

خدا کند آن روز که آخرین زنگ دنیا میخورد، روی تخته سیاه قیامت

اسم ما را در لیست خوب ها بنویسند

خدا کند حواسمان بوده باشد و زنگهای تفریح

آنقدر در حیاط نمانده باشیم که حیات را از یاد برده باشیم

خدا کند که دفتر زندگیمان را زیبا جلد کرده باشیم

و سعی ما بر این بوده باشد که نیکی ها و خوبی ها

را در آن نقاشی کنیم

و بدانیم که دفتر دنیا چرک نویسی بیش نیست

چرا که ترسیم عشق حقیقی در دفتری دیگر است

 پ.ن.

تومیدانی که من دلواپس فردای خودهستم .

مباداگم کنم راه قشنگ آرزوها رامباداگم کنم اهداف زیبا را

مبادا جابمانم از قطار محبت هایت دلم بین امید ونا امیدی میزند پرسه

میکند فریادمیشود خسته مراتوتنها نگذاری خداوندا!...


پ .ن دوم

آبجی های گلم این چندروز رومهمون دارم نمیام وب

میلاد حضرت زهراس وروز زن ومادر برهمه شما عزیزان مبارک

التماس دعا

موهبت الهی

به نام خداوندي که داشتن او جبران همه نداشته هاي من است.
 مي ستايمش ، چون لايق ستايش است

سلام



امام علی (ع) می فرمایند:

هنگامیکه مقدمات نعمتها به شما می رسددنباله آن را به

واسطه کمی شکر گزاری از خود دور نسازید .


شغل مردی تمیز کردن ساحل بود. او هر روز مقدار زیادی از

 صدف‌های شکسته و بدبو را از کنار دریا جمع‌آوری می‌کرد.

و مدام به صدف‌ها لعنت می‌فرستاد چون کارش را خیلی زیاد

 می‌کردند.او باید هر روز آنها را روی هم انباشته می‌کرد و همیشه

 این کار را با بداخلاقی انجام می‌داد.

روزی، یکی از دوستانش به او پیشنهاد کرد که خودش را از شر این

کوه بزرگی که با صدف‌های بدبو درست کرده بود،‌ خلاص کند.

او با قدرشناسی و اشتیاق فراوان این پیشنهاد را پذیرفت.

یک سال بعد، آن دو مرد، در جایی یکدیگر را دیدند.

آن دوست قدیمی از او دعوت کرد تا به دیدن قصرش برود.

 وقتی به آنجا رسیدند مرد نظافتچی نمی‌توانست آن همه ثروت را
 
باور کند و از او پرسید چطور توانسته چنین ثروتی را بدست بیاورد.

مرد ثروتمند پاسخ داد: “من هدیه‌ای را پذیرفتم که خداوند هر روز

 به تو می‌داد و تو قبول نمی‌کردی!! در تمام صدف‌های

نفرت‌انگیز تو،مرواریدی نهفته بود!”

اکثر مواقع هدایا و موهبت‌های الهی در بطن خستگی‌ها و رنج‌ها

نهفته‌اند! این ما هستیم که موهبت‌هایی را که خدا عاشقانه

در اختیار ما قرار می‌دهد، ندانسته رد می‌کنیم!!!


پ.ن. اول

غرورهدیه شیطان است وعشق هدیه خداوند .افسوس که ما

هدیه شیطان را بهم می دهیم وهدیه خداوند راازهم پنهان میکنیم
پ.ن دوم

به خاطر بسپار همراهي خدا باانسان مانند نفس كشيدن است ،

آرام ،بي صدا وهميشگي

التماس دعا

هدف گمشده

به نام آفریدگار دانا

سلام

امام صادق ع میفرمایند:

هرگاه دیدید كه بنده ای گناهان مردمان را جستجو

می كند و گناهان خویش را فراموش كرده است

بدانید كه او فریب شیطان را خورده است.

پیرمردی می‌خواست به دیدن دوستش برود اما وسیله‌ای برای رفتن

نداشت. یکی اسبی برایش آورد…

یکی دو روز اول، پیرمرد خوشحال از اینکه وسیله‌ای برای سفر گیر

آورده به اسب رسیدگی می‌کرد، غذا می‌داد و او را تیمار می‌کرد.

اما دو سه روز که گذشت ناگهان پای اسب زخمی شد و دیگر

نتوانست راه برود. پیرمرد مرهمی تهیه کرد و پای اسب را بست

و از او پرستاری کرد تا کمی بهتر شد.چند روزی با او حرکت کرد

اما این بار، اسب از غذا خوردن افتاد. هر چه پیرمرد تهیه می‌کرد

اسب لب به غذا نمی‌زد و معلوم نبود چه مشکلی دارد.

پیرمرد خودرا به این در و آن در می‌زد اما اسب روز به روز ضعیف تر و

ناتوان‌تر می‌شد تا اینکه یک روز از فرط ضعف و ناتوانی نقش زمین شد

و سرش به سنگی خورد و به شدت زخمی شد.

این بار پیرمرد در پی درمان زخم سر اسب برآمد و هر روز از او

پرستاری می‌کرد. روزها گذشت و هر روز یک اتفاق جدید برای اسب

می‌افتاد تا اینکه دیگر پیرمرد خسته شد و آرزو کرد ای‌کاش یک اتفاقی

بیافتد که از شر اسب راحت شود.آن اتفاق هم افتاد؛ مردی اسب را

دید و آن را از پیرمرد خرید، پیرمرد خوشحال شد… وقتی صاحب جدید،

سوار بر اسب دور می‌شد، ناگهان یک سوال در ذهن پیرمرد درخشید

و از خود پرسید: “من اصلا اسب را برای چه کاری همراه خود آورده

بودم؟!” اما هر چقدر فکر کرد یادش نیامد اسب به چه دلیلی همراه او

شده بود! پس با پای پیاده به ده خود بازگشت. مدت غیبت پیرمرد

طولانی شده بود. اهل ده که خیال می‌کردند پیرمرد از دیدار دوستش

برمی‌گردد، حال آن دوست را از او می‌پرسیدند! تازه پیرمرد به خاطر

آورد که به چه هدفی اسب را همراه برده و اهالی ده هم تا روزها بعد

تعجب می‌کردند که چرا پیرمرد مدام دست حسرت بر دست می‌کوبد

و لب می‌گزد!

 بسیاری از ما در زندگی محدود خود، مانند این پیرمرد،به چیزها

یا کارهایی مشغول می‌شویم که ما را از رسیدن به هدف واقعی‌مان

باز می‌دارد. ولی تا موقعی که مشغول آنها هستیم،چنان آنها را

مهم و واقعی تلقی می‌کنیم که حتی به خاطر نمی‌آوریم

هدفی غیر از آنها هم داشته‌ایم!

پ.ن اول

هفته بزرگداشت مقام معلم وروز معلم به

همه فرهنگیان مهربون ودلسوز مبارک باد

(مخصوصا همسر عزیز خودم )

التماس دعا

شهادت مظلومانه حضرت زهرا س تسلیت باد

به نام خداوند بخشنده مهربان

سلام

«پيامبر(ص) فرمودند: «همانا فاطمه پاره تن من است؛

او نور ديده و ميوه دل من است. آنچه او را غمگين كند،

مرا نيز غم‌زده مى‌كند و آنچه او را شاد سازد، مرا شاد مى‌كند.

او نخستين فرد از خاندان من است كه به من مى‌پيوندد...».


تورا به جان حسن دیدگان خود واکن


کمی به طفل حزینت بیا تماشا کن


بود مرا به جگر زخمی و تو ای مادر


کنون به گوشه چشمی بیا مداوا کن


ببین که زانوی غم در بغل گرفته علی


مرو زهوش نگاهی به سوی بابا كن


دگر مکن زخدا مرگ خود طلب مادر


فقط برای شفا دست خویش بالا کن


زسینه آه مکش خون تازه می آید


کمی به سینه مجروح خود مدارا کن

لعن الله قاتلی حضرت فاطمه الزهراس


شهادت مظلومانه خانم فاطمه الزهرا ((س))تسلیت باد


التماس دعا